دایانا هاشم نیادایانا هاشم نیا، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره

♡دایانا♥جوجه♡♥ مامانی ♡♥و بابایی♡♥

اخرین سونوگرافی

خداروشکر اخرین سونو گرافی هم وضعیت خوبت رو واسه یه زایمان سالم و طبیعی تایید کرد..خداروشکر توی بهترین وضعیت بسر میبری انشالا طوری دنیا که مامانم اذیت نشه و خیلی درد نکشه...اگر مامانی کمک میده تو هم یه کوچولو تلاشی بکن تا مامان زودی راحت بشه کافیه برای مامان با اون دل پاک کوچیکت دعا کنی تا قوی و مصمم بره بیمارستان و هدیه قشنگش رو تحویل بگیره...عمه میگه وقتی خنده کوچولوت رو ببینم همه چی یادم میره پس بیا و لبخند کوچولوت رو به مامان بزن...اخ که دلم قیژقیژ میره برای تو...فکر کنم الان خوابیدی...تکونات کم شدن..فردا تولد حضرت محمد (ص)هست روز تولد قمری مامان و سالگرد پیوند مامان و بابا....کاش سومین اتفاق مهم هم توی این روز برامون بیفته البته هر و...
19 دی 1393

گمپ گل مامان

عزیز مامان دردونه مامان گمپ گلم دلم برات یه ذره شده دیگه پاشو بیا که طاقت هممون طاق شد الانم حسابی داری توی خونه تنگ و تاریکت ورجه وورجه میکنی فک کنم بخاطر رولتی هست که مامانی خورده...قندت حسابی اومده بالا انرژی گرفتی...بیا که همه منتظرن خاله ها عموها عمه ها دایی و خانواده هاشون همه سراغتو میگیرن ...چقد تو عزیزی که همه دوست دارن بیای و ببیننت و بغلت کنن.ماهم همشونو دوست داریم...تو یه فرشته ای که خدا بهترینها رو بهت داده بهترین مادر جوونا و بابا جونا...بهترین خاله ها و دایی و عموها عمه ها...بیا تا با بابایی حسابی بچلونیمت فکر کردی اومدی میتونی بخوابی نه عزیز من ما عاشقتیم و همش بیدارت میکنیم و بوست میکنیم...قربونت برم من ...
19 دی 1393

یک روز مانده به شروع هفته چهل

فردا دخترم وارد هفته چهل بارداری میشه این هفته چی پیش بیاد خدا میدونه مامان کللللی استرس داره شبا همش خواب تورو میبینه همش خوابالو هست و لی خوابش کم شده داره اماده خدمت به تو میشه...دوستت دارم جوجو ...
17 دی 1393

بدون عنوان

سلام گل دختر مامان امروز یه خورده تنبل شدیا .سکسکه هم نکردی پاشو دیگه روزای آخره تنبلی رو بذار کنار یکم نرمش کن تا سرحال بیای.عصری باید ببرمت سونو گرافی بعدشم یه سری به دکترت بزنیم.خداروشکر خداروشکر سالم سالمی فقط باید ببینیم وضعیتت واسه طبیعی بدنیا اومدنت چجوریه ... ...
17 دی 1393

نامه مامان در روزای آخر

سلام نی نی قشنگم امروز مامانی یه دردای خفیفی رو تجربه کرد هر دو سه ساعتی یه درد کوچولو و این نشونه نزدیکی دیدارمونه...لحظه دیدار نزدیکه... هر لحظه صورتت رو تجسم میکنم که شبیه کی هستی؟؟؟چی شباهتهایی به بابا داری و چه شباهتهایی به من...البته اینا مهم نیست مهم سلامتی توست...حرکات آخرین لحظات رو مامان توی خاطرش ثبت میکنه چون هر لحظه ش براش یک خاطره س.وقتی پاهای کوچولوت رو به زیرقفسه سینه مامان میزنی درسته که درد داره اما قلقلیت میکنه تا پاهاتو جمع کنی ...میدونم که لحظات اخره و خسته ای ولی چاره ای نیست هر وقت خدا خواست همون موقع بدنیای میایی ...الانم داری با دست وپا به مامان سلام میکنی ..عجب سلامی و احوالپرسی میکنه دختره من شکم مامانی بالا و پا...
14 دی 1393